تاريخ انتشار: در کتاب ذکر نشده تعداد صفحات: 233 نويسنده: ر.اعتمادی

کتاب دختر خوشگل دانشکده من – نویسنده ر.اعتمادی

کتاب دختر خوشگل دانشکده من – نویسنده ر.اعتمادی

این واقعه برای دختر خوشگل دانشکده من اتفاق افتاده و من سعی میکنم از آغاز ماجرا

تا پایان بی آنکه چیزی بر آن کم یا زیاد کنم بنویسم . بسیاری از گوشه های این داستان تاريك

و مبهم است و حتی من بدرستی از رابطه قهرمان كتك خورده داستان و دختر خوشگل دانشکده اطلاعی ندارم .
مثل يك غنچه گلسرخ پر طراوت و معطر بین یکدسته پنج شش نفری دانشجو که قهقهه های

خنده شان زیر طاق چهار گوش دانشکده ادبیات قشقره ای براه انداخته بود شکفته وجلوه گری می کرد .
اندام متناسب و خوش تراش او که در يك پیراهن قرمز با ظرافت خاسی پیچیده شده

بود بدریای بیقرار و پرخسروشی میماند که امواج سرکش و بی پروایش از ساقهای خوش

تراش او خیز میگرفت خود را بعضلات سفت و پیچیده پای او که بی شباهت یکجفت ستون مرمرین نبود میکو فت و با های هوی در برجستگی هوس انگیز کمرش میشکست و سپس با يك خیز جانانه بروی سینه اش که جلوه گاه ابدی زیبائی بود می نشست و سرانجام در سیمای پرجذبه اش کفهای بلوری خود را پخش میکرد .
بر لبانش لبخندی میدرخشید که بسیمای جادوئی او رنگ شفق سرخ میداد. هر وقت سخن میگفت، گوئی موجی از هوسها و آرزوها آنجمعیت پریشان و مفتون را بجوش وخروش می انداخت انگار خودش هم میدانست که آنجمعیت تحت تأثیر جذبه سکر آورش که مخلوطی از ادا و اطوار زنان فاحشه و ناز و غمزه پنهانی زنان نجيبه بود، جادو شده است زیرا از رنگ سرخی که در چهره اش پخش شده بود پیدا بود که از احساس اینموضوع همانقدر خوشحالست که فرمانده بزرگی هنگام سان لشكريانش .

با غمزه چشم یکی را با حرکت ابرو دیگری را بسوی خود میخواند و از اینکه چنین جماعت سر گشته ای را زیر پله کان دانشکده ادبیات …

مطالعه بیشتر