تاريخ انتشار: چاپ اول 1358 تعداد صفحات: 104 نويسنده: بهرام حیدری

کتاب زنده پاها و مرده پاها – نویسنده بهرام حیدری

کتاب زنده پاها و مرده پاها – نویسنده بهرام حیدری

این داستان که ته مایه ای طنز نیز در آن به چشم میخورد، در موردِ مردمِ

روستایی در حوالی مسجد سلیمان میباشد که از ستمِ خان جانشان

به لبشان رسیده است… مردمی دو رو و ساده لوح و خاله زنک که پشتِ سرِ خان هزاران نقشه میکشند و فحش و

ناسزا بارِ خان میکنند، امّا در حضورِ او قربان صدقهٔ خان میروند و مال و جان و خانوادهٔ خود را به فدای خان میکنند… حتی

در مجالسِ عروسی نیز بجای رقص و پایکوبی جلسه میگذرانند و برای سر به نیست کردنِ خان نقشه میکشند و امّا تا

خان را میبینند حتی پای او را نیز میبوسند و لیس میزنند…

…

ناهار عروسی – برنج گرده و خورشی آبگوشت مانند ـ آنقدر به دهن «پیوندی» ها و غیره ها مزه کرده بود که از ته دل

میخندیدند. خیلیها بعد از سی چهل روز ـ یعنی آنهم بعد از عروسی ساتیار ـ بود که رنگ گوشت

را میدیدند…

چای مرکب مانند، پای آتش منقلها، به مجلس آمده بود…

از آبادیهای نزدیکتر – از «دوبلوطان»، «دور آب»، «چگارمان» «چزی»

و «قلعه خواجه» – ریش سفید و کدخدا و بزرگ آمده بود که به بسته های رختخواب و بالش تکیه داشتند و کوچکترها،

تکیه شان به دیوار بود يا رك و راست و چهار زانو نشسته بودند یا کف دست را به فرش تکیه داده بودند.

چند سر کاملا سفید از زیر کلاه سیاه خسروی میدرخشید. دیگر، چوخاها بود و شلوارهای دبیت سیاه و گشاد و بوی پا،

بوی خورش و بوی چای جوشیده ـ که از آن توی آتش هم ریخته شده باشد ـ . اطاق، به قدر دوتا … به قدر دوتا طویله

بزرگ بود و باز مثل طویله، نه در داشت و نه پنجره؛ و این با هوای وسطهای پائیز گرمسیر، جور بود …

مطالعه بیشتر