مترجم: حبیب شنوقی تاريخ انتشار: چاپ دوم 1363 تعداد صفحات: 618 نويسنده: الکساندر دوما ناشر: انتشارات گوتنبرگ

کتاب شوالیه دارمانتال – نویسنده الکساندر دوما

کتاب شوالیه دارمانتال – نویسنده الکساندر دوما

در روز ۲۲ مارس سال ۱۷۱۸ روز عيد مسيح (عيدپاك) نجيب زاده ای

بسن ۲۶ تا ۲۸ ساله که بر اسب زیبایی اسپانیولی سوار بود در انتهای

پل جدید دیده میشد این پل یکطرفش

بحدود دانشگاه میرسید

این نجیب زاده محکم و راست بروی زین قرار گرفته و کاملا برازنده

وزیبا بنظر میآمد درست مثل این بود که يك قراول شاهی وزیر فرمان عالیجناب ویور دارژانسون باشد

نیم ساعت این جوان بهمان حالت ایستاده و گویا انتظار کسی

را داشت و اگر کسی متوجه حال وی میشد میدید که بساعت

بنای ساماراتین چشم دوخته و کاملا بی حوصله است

در اينموقع ناگهان نگاه او متوجه اطراف شد و چشمش

در پیچ میدان بکسی که از نیم دایره میدان میگذشت افتاد. مرد تازه

– خیلی خوشوقتم آقا که میبینم شما هم اهل شمشیر هستید.

اکنون حتم دارم که بمن كمك خواهيد كرد و هرگز راضی نخواهید

شد که یکنفر نجیب زاده مثل شما

دچار گرفتاری شود و در دغدغه

خیال بسر برد محبت بفرمائید و رفع شری را

که بمن رو آورده بکنید و مرا نجات دهید

– قدم شما روی چشم خیلی خیلی از لطف شما ممنونم اما نکند

این نجیب زاده ای که میفرمایید بگرفتاری افتاده و در دغدغه بسر میبرد

احتیاجی بکیسه من داشته باشد چونکه بدون رودرواسی اقرار میکنم

که آخرین سکه پولم را لحظه ای قبل

در میخانه لاتورنی از دست داده ام .

– نه آقای کابیتان خاطر جمع باشید ابدأ احتیاجی بكيسه پول شما ندارم

برعکس کیسه پول خودم را کاملا در اختیار شما

قرار میدهم

کاپیتان از سخنان نجیب زاده اسب سوار بوجد آمده گفت :

– لطفاً نام خودتان را بفرمائید تا بدانم افتخار صحبت چه

کسی را دارم و چه خدمتی باید انجام دهم تا رضای خاطر شما فراهم گردد؟

نجیب زاده اسب سوار در جواب گفت …

مطالعه بیشتر