تعداد صفحات: 83 نويسنده: ا.پرتو اعظم

کتاب خفاش – نویسنده ا.پرتو اعظم

کتاب خفاش – نویسنده ا.پرتو اعظم

توی دنیا گم شده بود. هدفی نداشت و دلش برای آنکه هدفی داشته باشد لك زده بود. هر روز

صبح که از خانه بیرون می آمد دل خود را خوش میکرد که امروز غربت من، آوارگی من، بیکسی من،

پایان خواهد یافت ولی هرشب غریب تر، آواره تر . بیکس تر بخانه باز میگشت . همه جا میرفت ولی

حس میکرد که دیده نمیشود زیرا نه صورت دیدنی داشت، نه هیکل دیدنی داشت، نه وضع قابل

تماشا داشت. همه کار میکرد ولی بجائی نمیرسید، زیرا کارهایش مثل خودش بی هدف بود.
در زمان خاصی از زندگی خویش بی هیچگونه سابقه و علت ناگهان تصمیم گرفته بود که

بهرسازی برقصد ، شاید که برخلاف گذشته مطلوب دیگران شود ولی نتیجه اینکار احساس

یأس و درماندگی بود، پیش از آنکه شبیه دیگران شود دلقك دیگران شده بود .
این مرد (زیرا کسی که از او صحبت میکنیم بدون آنکه خود بفهمد مرد بود) صاحب خانه ملوسی بود.

خانه او وضع غیر عادی داشت، اطاقهایش تو در تو بود و بدرهایش که از چوب رنده نشده و زمخت ساخته بودند قفلهای دراز و سنگین قدیمی میخورد، دیوارها شکل معینی نداشت و مقطع آن شبیه بخط مستقیمی بود که کودکی با دست لرزان بر کاغذ کشیده باشد. بر دیوارها هر جور عکسی که بدستش افتاده بود، عکس جد، پدر جد، شاه شهید ابراهيم بيك در حضور سلطان فرانسه، شاعری که بر بستر خود مرده و اشعارش بر اوراق پراکنده دور اطاق ولو شده بود، مجسمه یکی از غولهای کلیسای نوتردام که دستش را زیر چانه زده و آیند و روند فواحش پاریس را تماشا می کرد، يك گربه سیاه که چشم آدم داشت. زن چاق و چله ای که نی قلیان پیچرا بدست حاجی شکم گنده ای میداد، منظره ای از باغات اسپانی خلاصه معجونی از عکس های مختلف که مجموعه آن …

مطالعه بیشتر