مترجم: عنایت الله شکیباپور تعداد صفحات: 258 نويسنده: موریس لبلان ناشر: شعله

کتاب آرسن لوپن و گنج پادشاهان – نویسنده موریس لبلان

کتاب آرسن لوپن و گنج پادشاهان – نویسنده موریس لبلان

رائول اندرزی پس از خاموش کردن چراغ موتورسیکلت، خود را

در وسط بیشه ای انداخت. در این وقت کلیسیای نزدیك ساعت

سه بعد از نیمه شب را اعلام می کرد در تاریکی شب جاده

پر درختی را که بزمینهای کاخ ییلاقی اتيك منتهی میشد پیش

گرفت و خود را بکنار دیوار کاخ رساند کمی در آنجا

منتظر ماند و گوش بصداهای اطراف خود داد.
در نزدیکی او صداهای مختلفی بگوش میرسید صدای شیهه

اسبان که نفس می کشیدند چرخهای کالسکه ای که روی سنگفرش حیاط پیش میرفت و بدنبال آن صدای بهم خوردن چیزی شبیه باز شدن در بگوش رسید بلافاصله دو لنگه در به سرعت تمام باز شد و صدای خارج شدن کالسکه شنیده شد رائول صدای حرف زدن دو نفر را که معلوم بود از فاصله دور میاید شنید و در تاریکی جاده لوله تفنگی را هم بچشم دید اما لحظه بسیار کوتاهی بود و کالسکه با سرعت زیاد بطرف جاده اوترات روان گردید.
با خود گفت: مثل این است که شکار شروع شده اما محل آن باید خیلی از این نقطه دور باشد من باید بدانم این شکارچی ها کجا میروند و رفت و آمد آنها در این
محوطه برای چیست بسمت چپ حصار بلند کاخ پیچید و بنای جلو رفتن گذاشت و در زاویه دوم پس
از اینکه چهار قدم جلو رفته بود ایستاد . دو کلید در دستش بود که با کلید اول در کوچکی را باز کرد از پله ای که در بدنه دیوار قرار گرفته بود بالارفت با کلید دوم در طبقه اول یك در مخفی بروی او گشوده شد .
چراغ جیبی خود را روشن کرد و بدون اینکه احتیاط کند جلو رفت زیرا میدانست که آن شخص در قسمت دیگر ساختمان مسکن دارد كلاريس اتيك تنها دختر بارون در طبقه دوم ساکن بود …

مطالعه بیشتر