مترجم: هوش آذر آذرنوش تعداد صفحات: 166 نويسنده: آیزاک آسیموف دارای شش داستان از آسیموف

کتاب انسان دوقرنی – نویسنده آیزاک آسیموف

کتاب انسان دوقرنی – نویسنده آیزاک آسیموف

جـروم بیشاپ آهنگساز و نوازنده ترمبون، تا آن روز، هرگز پایش به يك بیمارستان روانی نرسیده بود.

گاهی به فکرش خطور کرده بود که شاید روزی به عنوان يك بيمار روانی کارش به یکی از این

محلها بکشد (مگر آدم سالم هم پیدا میشد؟)، اما هرگز تصور نمی کرد که به عنوان

مشاور در مسئله اختلالات روانی، گذارش به چنین مکانی بیفتد. يك مشاور! سال ۲۰۰۱ بود

و دنیا وضع بسیار وخیمی داشـت که (به قـول انـهـا) روبه بهبود بود و او آنجا در انتظار نشسته

بود و هنگامی که زن میانه سالی وارد شد، از جای خود برخاست. موهای این زن در حال

خاکستری شدن بود و بیشاپ از اینکه موهای خودش هنوز پرپشت و یکدست سیاه است،

احساس رضایت کرد. زن پرسید: «شما آقای بیشاپ هستید؟» «آخرین باری که به یاد دارم،

اسمم همین بود.» زن با تبسم و احترام گفت: «من دکتر کری هستم. ممکن است دنبال من بیایید؟»

بیشاپ دنبالش به راه افتاد. سعی کرد لباس متحدالشکل و به رنگ بژ تیره کسانی که از کنارشان می گذشت، ذهنش را مشوش نکند. دکتر کری انگشتش را روی لب گذاشت و با اشاره، او را به نشستن دعوت کرد. او سپس دکمه ای را فشار داد و چراغها خاموش شد و پنجره ای که چراغی پشت آن بود، ناگهان جلو آنها ظاهر شد. بیشاپ از پشت این پنجره زنی را دید که روی چیزی شبیه صندلی دندانسازی که به عقب متمایل بود، دراز کشیده بود. از سر او انبوهی سیمهای نرم به اطراف پراکنده بود و شعاع نوری باريك كه از قطبی به قطبی دیگر کشیده شده بود، پشت سر او قرار داشت و نوار کاغذی تقریبا باريك، رو به بالا باز شده بود. چراغها دوباره روشن شد و آن صحنه محو شد. دکتر کری گفت: «میدانید ما آنجا به …

مطالعه بیشتر