- تاريخ انتشار: چاپ اول 1373
- تعداد صفحات: 163
- نويسنده: حمیدرضا گودرزی
- صفحات ۱۴۹ تا ۱۵۴ موجود نیست
- در صورت موجود بودن نسخه کامل این کتاب جایگزین خواهد شد
- پس از خرید، در صورت موجود شدن نسخه کامل، به صورت رایگان می توانید از طریق پنل کاربری خود دانلود نمایید.
کتاب راز – نویسنده حمیدرضا گودرزی
کتاب راز – نویسنده حمیدرضا گودرزی
کفش هایش را از ایوان برداشت تا بپوشد و بعد برای لحظه ای برگشت و از پشت شیشه
به مادر خیره شد. پیرزن بلند قامت و تکیده ای که با چشم های نگران سراپای پسر جوانش را ورانداز می کرد.
لطیف در حالی که بند کفش هایش را گره میزد و با دستمال محکم به روی آنها می کشید و برقشان می انداخت، خنده
ای نثار چهره نگران مادرش نمود و بعد در یک لحظه به نظرش آمدکه دیرش شده باشد، با تکان دادن دستها از مادر
خداحافظی کرد و بی آنکه زحمت پیمودن پله ها را به خودش بدهد،
پرید داخل باغچه خاکی و عرض حیاط را در چشم به
هم زدنی طی کرد. صدای بهم خوردن در،
مادر را تکان داد و او همچنان زیر لب زمزمه می کرد:
– کی میشه گره بخت این جوون دل خسته هم باز بشه.
دستاش رو بذارم توی دست یه دختر درست و حسابی تا خیالم راحت بشه.
و با خودش می اندیشید
– هر وقت مریض میشم، هر نصف شب که نفس تنگی میگیرم و درد به سینه ام فشار میاره، میگم نکنه آرزو به دل بمیرم
و عروسی لطیف رو نبینم …
|