مترجم: ناهید تاريخ انتشار: 1338 تعداد صفحات: 91 ناشر: گوتنبرگ

کتاب هاری دیکسون شرلوک هلمز آمریکایی

کتاب هاری دیکسون شرلوک هلمز آمریکایی

هارول پشت میز اداره نشسته و گزارشات روزانه ایکه از مامورین پلیس میرسید مطالعه میکرد .
در این موقع مأموری وارد اطاق شد و باو اطلاع داد که شخص

ناشناسی با وی کار مهمی دارد و هنوز لحظه ای نگذشته بود که مرد جوانی وارد اطاق گردید .
هارول سر را بلند کرد جوانی دید بیست و شش ساله با چهره ای

گلگون كه يك پایش میلنگید او بقدری خسته و کوفته بنظر میرسید

که قادر بتكلم نبود او پس از لحظه ای گفت ببخشید آقای بازرس يك

قضيه باعث شد اسباب زحمت شما بشوم من از کلانتری درخواست

کرده ام که در جستجوی خانم لیستر که مدتی است مفقود شده برآیند ولی کمترین نتیجه ای از جستجوی آن حاصل نشده است شکی ندارم که پای جنایتی در کار است و خانم ليستر بطرز وحشتناکی کشته شده است آقای بازرس باید بدانید که در این قضیه من مقصرم وجدان من ناراحت است عذاب وجدان مرا در هم میشکند و پشیمانی همچون سایه ای مرا تعقیب میکند .
آقای بازرس من فقط میخواهم حقیقت قضیه کشف و روشن شود نتیجه آن هر چه باشد برای من
فرق نمیکند.
هارول در حالیکه ابروان خود را در هم کشیده بود و با دقت بسخنان جوان گوش میداد با کنجکاوی از جوان پرسید: ممکن است اسم خودتان را بفرمائید . جوان جواب داد اسم من دکتر بوریل است بازرس بلافاصله پرسید شغل شما چیست ؟ جوان پاسخ داد : گراور ساز.
بازرس اظهارات او را یاداشت میکرد و سپس از او پرسید
شما از خانم لیستر سخن گفتید؟ چه ارتباطی با این خانم داشتید :
دکتر بوریل با عصبانیت دستی بموهای خود کشید و هارول با دقت تمام حرکات او را زیر نظر گرفته بود بازرس نمیتوانست تصور کند که با شخصی جنایتکار یا دروغگوئی روبروست صورت معصوم او بچهره يك دختر جوان بیشتر شبیه …

مطالعه بیشتر