مترجم: سیروس تعداد صفحات: 129 نويسنده: راونس دونس ناشر: انتشارات تهران

کتاب هیولای نیمه شب – نویسنده راونس دونس

کتاب هیولای نیمه شب – نویسنده راونس دونس

تاریکی شب همه جا را فرا گرفته بود . مردم در خانه هایشان

استراحت میکردند و از جریاناتی که در گوشه و کنار شهرستان گذشت،

کوچکترین اطلاعی نداشتند چراغهای تمام خانه ها باستثنای چند

آپارتمان که شاید صاحبانش مشغول شب زنده داری بودند خاموش بود .
کوچه ها خلوت بود و حتى يك عابر هم در آن دیده نمی شد در چنین شبی درست وقتی در دور دست دوازده ضربه پیاپی نواخت بناگهان سر و کله مرد بلند قامتی که سر و صورت خود را در لباسی
تيره رنگ پنهان ساخته بود از میان تاریکیهای کوچه ای دور افتاده پیدا شد
مرد بآرامی راه میرفت و مثل آن بود که براحتی نمیتواند قدمهای خود را کنترل کند. باشلوق سیاهرنگی درست همرنگ شب بروی دوش انداخته و کلاه آن را بروی صورت آن کشیده و
سر و گردن و قسمتی از چهره اش را در میان آن پنهان ساخته بود وقتی آخریر ضربه ساعت بگوش رسید مرد قدمهای خود را تندتر کرد و با شتاب بیشتری در طول کوچه تاريك بجلو رفت . هر گاه از زیر چراغی عبور میکرد با وجود آنکه هیچ کس در اطرافش دیده نمیشد سعی در پنهان ساختن چهره خویش می نمود ولی اگر کسی بدقت او را مینگریست میتوانست از میان سایه های تاریک و روشن داخل کوچه نیمی از چهره های را مشاهده کند.
این چهره بقدری وحشتناك و زشت بود که هر بیننده ای را بحالت اغما می انداخت دندانهایش در میان تاریکی از گوشت لخته شده صورتش بیرون آمده و برق میزد .
مرد باشلوق پوش چند قدم دیگر هم طی کرد و آنوقت در مقابل خانه ای که دری کوتاه و دیواری با آجرهای سیاه داشت
توقف کرد . دسته کلیدی از جیب خارج ساخت و درب را باز کرد بارامی و چابکی يك گربه خودش را از …

مطالعه بیشتر