- تاريخ انتشار: چاپ دوم 1363
- تعداد صفحات: 20
- نويسنده: مجتبی حیدرزاده
کتاب سارا و سعید در جنگل حیوانات – نویسنده مجتبی حیدرزاده
کتاب سارا و سعید در جنگل حیوانات – نویسنده مجتبی حیدرزاده
در کنار یک رودخانه خروشان، و در دل یک جنگل سبز و پردرخت خانوادهای زندگی میکردند
که اگرچه از مالومنال دنیا چیزی نداشتند، ولی همه باهم مهربان و یکدل و یکرنگ بودند.
این خانواده کوچک از چهار نفر تشکیل میشد. پدر و مادر و یک دختر و پسر کوچولو، به اسم سارا و سعید.
در روزهای آفتابی، پدر خانواده برای جمعآوری هیزم به جنگل میرفت و سارا و سعید،
در کلبهشان به مادر دلسوز خود کمک میکردند. گاهی اوقات برای اینکه هیزم بیشتری جمعآوری کنند،
تمام افراد خانواده باهم به جنگل میرفتند و غروب خستهوکوفته به کلبهشان بازمیگشتند.
در یکی از روزها، سعید و سارا از پدر و مادرشان اجازه گرفتند تا برای دیدار عمه پیرشان که در یک آبادی، نزدیک همان جنگل زندگی میکرد بروند. مادر آنها به سعید سفارش کرد که جنگل پر از حیوانات وحشی است؛ مواظب باشید که به دام آنها نیفتید.
سعید قول داد که تا هوا روشن است، همراه سارا خود را به آبادی برسانند.
خواهر و برادر مهربان خوشحال و خندان از لابهلای درختان تنومند و پرشاخ و برگ گذشتند تا زودتر به آبادی برسند. وقتی نزدیک آبادی رسیدند، خورشید در حال غروب کردن بود و آن دو خسته و بیحال روی تنه درختی نشستند تا خستگی راه را از تن خود بدر کنند.
سعید و سارا پرسان پرسان، خود را به کلبه عمه پیرشان رساندند. اما قبل از اینکه به کلبه برسند، چشمشان به یک گاو بزرگ شیرده افتاد که کنار دیواری خوابیده بود و یک خروس قشنگ در کنارش ایستاده بود و دوتا خرگوش کوچولو مشغول خوردن هویج بودند و یک گربه بزرگ با بچهاش در کنار خرگوشها نشسته بود و به خروس که گاهی اوقات قوقولی قوقول میکرد نگاه مینمود.
|
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.