تاريخ انتشار: چاپ اول 1377 تعداد صفحات: 243 نويسنده: شهره وکیلی

کتاب سبکباران ساحلها – نویسنده شهره وکیلی

کتاب سبکباران ساحلها – نویسنده شهره وکیلی

استاد بهاران تأکید کرده بود هیچ دانشجویی اجازه ندارد پس از او وارد کلاس شود. شعاع این قانون،

تمامی کلاسهای دانشگاهی اش را شامل می شد. مهر و نشان این قانون، در بسته کلاسهایش بود.

او از آن گویندگانی بود که وقتی نظم محیط اطرافشان به هم می خورد،

خشمگین می شوند و میدان فصاحت را از دست می دهند.

ليلی همچنان که به سرعت قدم بر می داشت، به سوی ضلع شرقی دانشگاه پیچید.

وقتی به ساعت نگاه کرد بر سرعت قدمهایش افزود. باید قبل از استاد بهاران به کلاس وارد میشد!

اما ناگهان با دیدن دکتر هرمز پا شست کرد. دکتر هرمز همراه استاد شفیعی به طرف دانشکده میرفت. او استاد درس فلسفه بود. لیلی از پشت سر به قامت کشیده و

محکمش چشم دوخت و کلاس را فراموش کرد و با قدمهایی همگام با قدمهای او به دنبالش روان شد. اندکی مانده به در ورودی کلاس، استاد شفیعی از دکتر هرمز

جدا شد. ليلی دوباره قدمها را تند کرد و با هیجان صدا زد: «استاد!»

دکتر هرمز به سرعت به عقب برگشت. لیلی نفس زنان سلام کرد. دکتر هرمز با چهره گشاده مخصوص کسانی که از انتظاری طولانی به در آمده باشند، با سلامی

کوتاه پاسخش را داد و سراپای او را عاشقانه برانداز کرد. نگاهی برانگیزنده که انسان را از شرم سرخ می کند: «لیلی، خوب شد که تو را دیدم. دو روز است که می

خواهم نامه ای را به تو بدهم، ولی پیدایت نمی کنم.»

مطالعه بیشتر