- تاريخ انتشار: چاپ سوم 1373
- تعداد صفحات: 118
- به روایت: سید علی صالحی
- به زبانی شیرین و ساده
کتاب هزار و یک شب – ماهیگیر و غول دریا
کتاب هزار و یک شب – ماهیگیر و غول دریا
ماهیگیر و منزل دریا
و شهرزاد قصه گو، شبی دیگر باز به بالین ملك شهرباز آمد و خود را آماده گفتن قصه ئی
دیگر نمود، و ملك شهرباز که به بیماری بی خوابی دچار شده بود، عادت کرده بود تا هرشب،
اول قصه ئی بشنود، شاید که خوابی سبك سراغش بیاید. و امشب نیز چون شبهای دیگر،
شهرزاد به عنوان طبيب به جوار او آمده و بر جای همیشگی خود، کنار تخت خواب سلطان
نشسته بود. ملك نیز که شام خورده و البسه خواب در بر کرده بود،
رو به دختر قصه های شبهای بلند کرد و با بی حوصلگی پرسید:
– چرا خاموشی بانو، امشب چه داری که ما را از این شب بلند وارهانی؟
شهرزاد برجای خود اندکی جابه جا شد و لب گشود:
– ای ملك جوانبخت، شنیده ام که روزگاران قدیم، صیادی در نزدیکی دریا زندگی می کرد،
وضع و روز و زندگی این صياد فقیر چندان خوش نبود و روزگارش به سختی می گذشت. صیاد سه پسر داشت، که آنان نیز بی چیز و درمانده بودند و صیاد نان آنان را مهیا می کرد. صیاد هر روز دام و تور ماهیگیری خود را برداشته و به دریا می زد و تنها چهار بار تور در آب می انداخت، و همین که رزق و روزی روزانه اش را بدست می آورد، به خانه نزد زن و فرزندانش باز می گشت.
ملك شهرباز چون این بشنید، با همان بی حوصلگی، خسته و عصبی پرسید:
. همین !؟ شهرزاد گفت: – صبوری کنید، هنوز قصه شروع نشده است. ملك شهرباز گفت: . خب، بعد…!؟ شهرزاد ادامه داد: – تا سرانجام روزی مثل همه روزهای دیگر، باز صیاد کنار دریا آمد، بر صخره ئی بلند رفته و تور ماهیگیری خود را به سوی آب دریا رها کرد و منتظر ماند، ساعتی که رفت بند تور …
شامل داستان های :
ماهیگیر و غول دریا
ملک سندباد
بازرگان و طوطی
صیاد و نهنگ
برکه مرموز
ملکزاده سنگی
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.