- تاريخ انتشار: چاپ سوم 1355
- تعداد صفحات: 98
- نويسنده: بهرام بیضایی
کتاب پهلوان اکبر می میرد – نویسنده بهرام بیضایی
کتاب پهلوان اکبر می میرد – نویسنده بهرام بیضایی
پهلوان اکبر میمیرد نخستین نمایشنامهٔ بلندِ بهرام بیضایی است، در چهار پرده، نوشته به سالِ ۱۳۴۲
بیضایی خود این نمایشنامه را بر صحنه نبرده است؛ ولی نخستین اجرای همگانی آن در زمستانِ ۱۳۴۴
قبولِ چشمگیری یافت و محمّدرضا شاه را هم مجذوبِ تماشا کرد. قطعهٔ «نوایی نوایی»
موسیقیِ برگزیده برای این نمایش بود که سپستر آوازهٔ بلند یافت. احسان یارشاطر و آذر رهنما از
ستایندگانِ این اثر بودهاند، و جلال آل احمد و اکبر رادی نکتههایی هم بدان گرفتهاند. بنا بر یک روایت،
از این اجرا فیلم نیز برداشتهاند؛ اگرچه این خبر مشکوک است. همچنین قرار بود
فیلمی از این نمایشنامه در سالِ ۱۳۴۹ ساخته شود که، سرانجام، نشد.
ر. اعتمادی نمایش را در سه شمارهٔ پیاپیِ روزنامهٔ اطّلاعات در بهمنِ ۱۳۴۴ ستود.
آذر رهنما نیز این نمایشنامه را «سرآغاز بزرگی برای تئاتر ایران» شمرد.
…
نزدیکِ غروب پهلوان اکبر دلخوش و سرحال به دکّهٔ مِیفروش میآید و پیرزنی را نیز مویان
و دعاکُنان بر آستانِ سقّاخانه میبیند و سکّهای نثارش میکند و میگذرد. مِیفروش به پیشواز میآید و با پهلوان درون دکّه میشوند. در همین حال سیاهپوشی از بُنِ
کوچه میگذرد. پهلوان جامی میزند – و بر آن است که بیش ننوشد – و زخمهای به تار میزند. زن در قفل سقّاخانه چنگ زده و همچنان در راز و نیاز است. دو گزمه
میگذرند و، به دیدن پهلوان در دکّه، دور میشوند. از قرار، فردا پهلوان با کسی کُشتی خواهد گرفت. پهلوان از دکّه بیرون میزند و میخواهد برود که، به دیدن حالِ زن،
نزدیک میشود و دلجویی میکند. زن میگوید که پسر بزرگش را سالها پیش در راهی گم کرده، و اکنون که جز پسر کوچکتر، یعنی پهلوان حیدر، کسی ندارد. حیدر و
دخترِ خان بیک به هم دل بستهاند. از آنجا هم که حیدر و مادرش در این شهر تازهواردند…
|