- تاريخ انتشار: در کتاب درج نشده
- تعداد صفحات: 154
- نويسنده: حسین مدنی
کتاب اسمال در هندوستان – نویسنده حسین مدنی
کتاب اسمال در هندوستان – نویسنده حسین مدنی
در بالای تپه سر سبز و خرم و در زیر درختان کنار جوی،
منظره میگون هنگام عصر بی اندازه زیبا و دیدنی بود.
عده زیادی زن و مرد. دختر و پسر و خانواده ها برای فرار از گرمای تابستان
در این دهکده روح پرور و اطراف آن پخش شده بودند.
سال 1325 که هنوز اتومبیلهای رنگارنك مانند امروز فراوان نبود. مردم شهری اغلب با کامیون و
اتوبوسهای قراضه بییلاق میرفتند و میگون آنسال هم مثل امسال اینقدر پرزرق و برق و پر هیاهو نبود.
اهالی دسته دسته گوشه ای را انتخاب کرده و بعیش نوش مشغول بودند.
بمساحت ۱۰۰ مترهفت الی هشت کروپ خانوادگی بفاصله نزدیک. گردهم
نشسته هر کس بمقتضای وضع خود شادی مینمود و تفریح میکرد
در سمت چپ ما خانواده ای از طبقات اعیان بیش از سایرین شادی میکردند و موقعیکه
صدای آکوردئون دختر ۱۹ ساله ورقص دختر بچه آنها شروع میشد جمعیت گرداگرد آنها جمع گردیده تا پاسی از شب میرقصیدند و میخندیدند
رئیس این خانواده پیر مرد زنده دل و خوش مشربی بود که بسایرین تعارف میکرد و همه را در شادی شریک مینمود، ما در مدت یکی دو روز با آنها بسیارخودمانی شدیم
بطوریکه اغلب نهار و شام را در سر سفره یکدیگر صرف میکردیم
دخترك اسمش «منير» بود اندامی موزون و گیسوانی بور وپستانی بر آمده و گونه هائی سرخ و چشمانی درشت داشت و هنگامیکه آکوردئون را روی سینه می گذاشت و
آهنگی مینواخت زیبائیش دو چندان میشد.
خیلی شورانگیز مینواخت و پنجه اش بقدری شیرین و ساحر بود که قلب را میفشرد و روح را معذب میکرد.
مردم بهیچ چیز جز قیافه منیر آنهم هنگام نواختن آکوردئون توجهی …
|