تاريخ انتشار: چاپ اول 1379 تعداد صفحات: 217 نويسنده: اشرف اسدی

کتاب بندرگاه عشق – نویسنده اشرف اسدی

کتاب بندرگاه عشق – نویسنده اشرف اسدی

تماشای غروب بندرگاه هنگامی که قرص مشتعل خورشید به آرامی در بستر مواج دریا می غلطد انسان

را مات و مبهوت زیبائیهای خلقت میسازد.این لحظات همواره عاشقان را به یاد هجرت یار، نقاشان را به

یاد کوچ نور و شاعران را به یاد ایام فراق می اندازد، ولی غروب همیشه گویای هجر و کوچ و دلتنگی ها

نیست چرا که در چنین لحظاتی خانه هاجر غرق گل و نور و رایحه خوش عطر عودی بود که

در فضای حیاط پراکنده بود. کوچه عریض و خاکی که منزل عبدالله مروارید فروش در آن واقع بود

از ابتدا تا انتها به دست زنان محل آب و جارو شده و بوی رطوبت مطبوعی که حاصل پیوند آب و خاک

بود به مشام می رسید. بچه ها با شنیدن آهنگ پرنشاط بندری بی تابتر از روزهای قبل جلودرگاه

منزل عبداله اجتماع کرده و از سر و کول هم بالا میرفتند، گرچه نگاه تند عبدالله گاهی باعث میشد

که دسته جمعی از ترس قدمی به عقب بردارند یا متوسل به بالا رفتن از دیواری شوند که مانع دید آنها بود، آنچه نگاه مشتاق حاضرین را بیش از پیش بخود مشغول

میساخت رقص زیبای چند جوان پرشور بندری بود که با لرزاندن مداوم سینه و چرخش موزون کمر و تکان دادن زیبای دستها در فضا میل به رقصیدن را در پیر و جوان بر می

انگیخت. در این احوال مردی با مهارت انگشتان دست را بر روی پوست کشیده شده تنبک میکوبید و با پلکهای بسته یکنواخت سرو گردن را با عشوه می جنباند، گویی

برای دل خود ریتم خاصی را با تنبک ضرب میگیرد. همزمان مرد لاغر اندام و سیه چرده دیگری با قدرت در دونی کوتاه که به انبان متصل بود می دمید. دو منگوله سبز و

قرمز که زیرنی آویخته بود با هردم و…

مطالعه بیشتر