- تاریخ انتشار:
- جلد اول و دوم 1315
- جلد سوم 1316
- جلد چهارم چاپ دوم 1337
- جلد پنجم 1316
- تعداد صفحات:
- جلد اول 610
- جلد دوم 550
- جلد سوم 423
- جلد چهارم 535
- جلد پنجم 617
- انتشارات: محمد رمضانی کلاله خاور
- انتشارات: جلد چهارم کتابخانه ابن سینا
کتاب هزار و یک شب 5 جلدی – متن کامل و اصل
کتاب هزار و یک شب 5 جلدی – متن کامل و اصل
حکایت شهر باز و برادرش شاه زمان
چنین گویند که ملکی از ملوك آل ساسان سلطان جزایر هند و چین بود و دو پسر دلبر و
دانشمند داشت یکی را شهرباز و دیگری را شاه زمان گفتندی شهرباز که برادر مهتر بود بداد و دلیری جهان بگرفت و شاه زمان پادشاهی سمرقند داشت و هر دو بیست سال در مقر سلطنت خود بشادی گذاشتند پس از آن شهرباز آرزوی دیدار برادر کرده وزیر خود را باحضار او فرمان داد وزیر برفت و پیغام بگذارد شاه زمان همان روز خرگاه بیرون فرستاده روز دیگر مملکت بوزير خود سپرد و با وزیر برادر از شهر بیرون شد و در لشکرگاه فرود آمد شبانگاه باد آمدش گوهری که به دیدار برگزیده بود بر جای مانده با دوتن از خاصان بشهر بازگشت و بقصر اندر شد خاتون را دید که با غلامك زنگی در آغوش یکدیگر خفته اند ستاره بچشم اندرش تیره شد در حال تیغ برکشیده هر دو را بکشت و بلشکرگاه بازگشت بامدادان کوس رحيل بزدند همه روزه شاه زمان ازبن
حادثه اندوهگین میرفت تا بدارالملك برادر رسید شهرباز بملاقات او بشتافت و بدیدارش شاد گشنه از هر سوی سخن میراند ولى شاه زمان را کردار غلام و خاتون از خاطر بدر نمیرفت و پیوسته محزون و خاموش بود شهرباز گمان کرد که خاموشی و حزن او را سبب دوری وطن و پيوند است زبان از گفتار در کشید و حال خویشتنش گذاشت پس از چند روز گفت ای برادر چونست که تنت نزار و گونه ات زرد میشود شاه زمان گفت :
گر من ز غمم حکایت آغاز کنم – با خود دل خلقی بغم انباز کنم
خون در دل من فسرده بینی ده توی – چون غنچه اگر من سردل باز کنم
شهرباز گفت همان به که به نخجیر شویم شاید …
|